در آغوش خدا
الف) گاهی وقتها حالت بهم میخورد از این زندگی! گاهی که بی حد و حصر همه چیز سخت میشود. گاهی که انگار هیچ کس هیچ چی نمی فهمد! ب) من از اینکه خودم نباشم منتفرم! از اینکه کسی بخواهد خودم نباشم بدم می آید. حالا او خواسته خودم نباشم. دوست دارد من آن چیزی باشم که او دوست دارد. مرا ایده آل ذهن خودش میخواهد. من هم با تمام سختی خودم نبودن، تصمیم گرفتم دو سه روز باقیمانده را او باشم! اگر اینقدر برایم عزیز نبود بعد از آن حرف هایی که زد سرم را میانداختم و میرفتم. قسم میخورم اگر بفهمد هربار که یاد حرفهایش میافتم بغض خفه ام میکند به نظرش عجیب و غیرمنطقی بیاید! چقدر بد است تو را آنطور که هستی نپذیرند و بدتر اینکه یک عالم نسبت های وحشتناک هم بهت بدهند. درد طرز فکر اوست، اینکه فکر میکند من آنطوری هستم که گفته واقعا دردناک است... ج) نمیدانم وقتی یک نفر آنقدر نادان و سطحی نگر و ... است که به یک صنعت ادبی میگوید دزدی! باید باهاش چه کار کرد؟! تازه وقتی سعی میکنی علیرغم میل باطنی از اشتباه درش بیاوری و بهش یادآور شوی تو که از شعر و شاعری سر در نمیاوری، خب عزیزم نظر نده! به خدا نمی میری! نمیگن چرا این دختره حرف نزد! دوتا هم بارت میکند! موضوع از این قرار است که اخیرا در تهران (شهرهای دیگر را نمیدانم) دارند مثلا کار فرهنگی میکنند و روی پل های عابر پیاده اشعاری می نویسند در موضوعات مختلف از جمله حجاب. در این زمینه بخصوص اشعار مرحوم آغاسی کاربردی است! حالا بخوانید مکالمه بین من و این دوست محترم منتقد را: او: این قدر توی خیابان ها ندوید! چرا این قدر عجله دارید؟ صبر کنید، وقتی رسیدید به یک پل عابر پیاده، سرتان را بالا بگیرید، به تک بیت هایی که روی تابلوهای روشان نصب کرده اند، نگاه کنید. بعد هم متحول شوید و از فردا چادری شوید! والا! مثلا یک نمونه اش این است: "پدرم گفت ای دخت نیکوزاد من/زلف بر مده تا ندهی بر بادم!"(بیت اولش مضمونش همین بود، ولی شاید در نگارشش اشتباه کنم) حالا چند نکته: من: اینایی که اینجا نوشتی شوخی بود دیگه؟! چون با شناختی که من ازت داشتم دیگه اینقدر هم سطحی نگر نبودی! البته اگر جدی باشه تک تک جمله هات جواب داره ولی از همه مهمتر اینه که دفعه ی بعد اگر خواستی شعری از کسی یا جایی نقل کنی لااقل همون موقع از روش بنویس یا عکس بگیر که اینجوری تن شاعر رو تو قبر نلرزونی! بیچاره آغاسی! او: شوخی و جدی بود! کلا ما اینیم! شما ژرف نگر باش! شعر اول که دزدی بود! اگر کار آغاسی ست پس بیچاره تنش باید از بابت دزدی از حافظ تو گور بلرزد! دومی همین طوری بود که نوشتم! در ضمن من به این کار و این شیوه نقد دارم. منظورم هم رساندم. همین کافی ست من: واااای خدای من! دزدی؟!!! لطفا وقتی برای نقد در حیطه ای که تخصص نداری وارد میشی کمی احتیاط کن! یعنی تو شیوه تربیت تو باید بچه رو خر کرد؟!!! اون داره اصلش رو بهش یادآوری میکنه! واقعیت ارزشمند وجودیش رو! نه اینکه خرش کنه! او: من حال کل کل ندارم! آره دزدی همان وام گرفتن است! باشد تو راست می گویی! ولی نظر من همین است! اشعار خرانه! به قول ... لایکلف الله نفسا الا وسعها!
1.دزدی و تحریف شعر کار بسیار بدی ست. یعنی با این همه ادعا حالی شان نمی شود، دزدی کار بدی ست؟ دزدی بدتر است یا بی حجابی؟
2. چه پدر ابلهی! به جای این که از دختره تعریف کند تا خرش کند. از خودش تعریف کرده! یعنی من خیلی آدم توپی بودم که همچین تحفه ای از من زاده شده است!
3. یک پدر چرا باید با دیدن زلف در باد دخترش بر باد برود؟ تنها دو دلیل به نظرم می رسد، اول این که مقامی چیزی داشته باشد، اگر کسی زلف دخترش را ببیند، برایش بد شود. دوم این که زبانم لال، روم به دیوار، به دخترش نظر داشته باشد! وگرنه وظیفه ی پدر فقط آشنایی دخترش با دین است. دختر می تواند بپذیرد یا نه! زلف دختر به پدر ربطی ندارد!
اما یک نمونه ی دیگر که توی خیابان مطهری دیدم: "خواهرم، ای دختر ایران زمین/ یک نظر عکس شهیدان را ببین!" نکته ای که در این مورد به نظرم می رسد. این است که خواهران محترم بی حجاب، اکثرا در سنین جوانی اند. و شهدای محترم و عزیز هم در سن جوانی شهید شده اند. خوب آمد و این ها عکس آن ها را دیدند و عاشق شان شدند! بعد دچار تناقض می شوند. چه طور آقایان نروند عکس خانم ها را ببینند، تحریک می شوند. ولی خانم ها بروند عکس آقایان را ببینند؟ بعد هم شهدا رفتند و جنگیدند برای این که وطن شان دست عوضی ای مثل صدام نیوفتد! چه ربطی به حجاب دارد؟
این یه شیوه در ادبیاته! مرسومه که شاعرها از شعر یک شاعر بزرگ وام میگیرن! یعنی یا عین به عین اون مصرع یا بیت شاعر رو استفاده میکنن یا اینکه از الفاظش الهام میگیرن!!! حافظ میگه:
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم/ ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
آغاسی با الهام از حافظ میگه:
پدرم گفت که ای دخت نکوبنیادم/ زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
بعد هم میگه:
پدرم گفت گل از رنگ و لعابش پیداست/ و زن مومنه از طرز حجابش پیداست...
الان متوجه شدی؟
ضمنما نکو بنیاد بودن تعریف از پدر نیست، بلکه داره گوشزد میکنه که تو بنیادت درست بوده، یعنی از زیر بته عمل نیومدی!!! پدر و مادر درست و حسابی داشتی، خانواده داشتی، برای بنیان و اصل تو سرمایه گذاری شده!!!!!
وقتی میگه زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم هم معنیش این نیست که با بیرون بودن زلف حضرت اشرف، پدر از حال میره و بر باد میره! چقدر سطحی دیدی همه چیز رو؟!!
ولش کن، منم باهات موافقم! این شیوه کلا جای نقد داره. تا وقتی که تو مملکت فرهنگ سازی نشده، تا وقتی که آدمها قراره اینجوری از شعر یه شاعر برداشت کنن استفاده از مدلها و این فرهیخته بازیها واقعا کار مضحک و بیخودیه!!!!!!!!!
Design By : Pichak |